|
این تصاویر مربوط است به دیدارهای نوروزی روشنفکرترین بانوی ایرانی، نفر سوم روشنفکران دنیا، صاحب تئوری بزرگ «داماد لرستان، فرزند آذربایجان» که در سایت کلمه منتشر شده است. ابتدا تصاویر پایین را ببینید و بعد به سوالات پاسخ بدهید. برای دیدن تصاویر در اندازه واقعی، روی آنها کلیک کنید.
سوال: اولین چیزی که با دیدن تصاویر بالا به ذهن شما می آید، چیست؟
الف- گرایش دختران جوان به آرایش
ب- کیفیت پایین مواد آرایشی داخلی
ج- کیفیت بالای مواد آرایشی خارجی
د- لزوم حذف تعرفه واردات مواد آرایشی بهداشتی
ه- لزوم آموزش آرایشگری در برنامه خانواده تلویزیون
سوال: اولین واژه ای که بعد از دیدن تصاویر بالا بر زبان شما جاری می شود چیست؟
الف- مناظره
ب- ناموس
ج- غیرت
د- چیز
سوال: اولین رنگی که با دیدن این تصاویر در ذهن شما مجسم می شود، کدام است؟
الف- سفید
ب- سیاه
ج- سبز
د- هفت رنگ
سوال:با دیدن تصاویر بالا، یاد کدام هنر می افتید؟
الف- هنر عکاسی
ب- هنر آرایشگری
ج- هنر بازیگری
د – هنر گریم
سوال: اولین ضرب المثلی که بعد از دیدن تصاویر بالا یادتان می آید؟
الف- دود از کنده بلند میشه
ب- آرزو بر جوانان عیب نیست
ج- نه به آن شوری شور، نه به این بی نمکی
د- سر پیری و معرکه گیری
ه- آدم رو سگ بگیره، جو نگیره
سوال: با دیدن تصاویر بالا، یاد کدام فیلم سینمایی می افتید؟
الف- دختر لر
ب- غرور و تعصب
ج – برباد رفته
د- توهم
ه- مورد عجیب بنجامین باتن
و- دختری با کفش های کتانی
ز- من ترانه 15 سال دارم
سوال: اولین کارتونی که با دیدن تصاویر بالا یادتان می آید؟
الف- سفید برفی
ب- سیندرلا
ج- زیبای خفته
د- آلیس در سرزمین عجایب
ه- پینوکیو
و- شرک
اولین چیزی که با دیدن تصاویر بالا آرزو می کنید؟
الف- ای کاش من هم یک سفید پوست بودم
ب- ای کاش من هم یک روشنفکر بودم
ج- ای کاش من هم داماد لرستان بودم
د- ای کاش من هم عروس آذربایجان بودم
سوال: اولین شعری که با دیدن تصاویر بالا بر زبانتان جاری می شود؟
الف- هر چند گرد پیری بر رخ نشست ما را / مشغول خاکبازی است دل برقرار طفلی
ب- چهره را از عشق خوبان ارغوانی کردهایم / شوخ چشمی بین که در پیری جوانی کردهایم
ج- بر چهره ی من آنچه سفیدی کند نه مو است / گردی است مانده بر رخم از رهگذار عمر
د- گرفتم سال را پنهان کنی، با مو چه می سازی؟ / گرفتم موی را کردی سیه، با رو چه می سازی؟
جامعه ای که مسلک در آن نقش دارد و ایمان به مسلک نقش تعیین کننده ای در زندگی فرد و گروه دارد ، در چنین جامعه ای احساسات گرم مسلکی یا مذهبی ، به زندگی این جامعه یک نوع درخشندگی ، شادابی و جاذبه خاص می دهد و یک کمال است . ولی همراه با این نقطه مثبت ، این آسیب پذیری را هم در چنین جامعه هایی به وجود می آورد که اگر دشمنان زیرک ، با فوت و فنِ به کار گرفتن این احساسات ، در جهت مخالفِ مصالح و اهدافِ خود مردم آشنا به مسلک باشند ، گاهی می توانند از این حربه سوء استفاده فراوانی بکنند . ... این یک مسئله است . آن جامعه ها ، چه جامعه هایی که سابقه مسلکی دارند و به رفاه رسیده اند (به دلیل رفاه ) ، و چه جامعه هایی که اصلاً مسلک را بوسیده و کنار گذاشته اند و زندگیشان بر محور رفاه هر چه بیشتر می چرخد و مذهبشان مذهب زندگی و هر چه بهتر زندگی کردن در زمان حال است ، افراد در این گونه عقلای خونسردی هستند که برای شناخت و تحصیل منافع ، کمتر دچار احساسات می شوند و با هم کنار می آیند .
گاهی می بینید دو بلوکِ دارای دو عقیده کاملا متضاد یا دو گروهِ دارای دو حزب متقابل ، به محض اینکه احساس می کنند سفره شان دارد آسیب می بیند فوراً با هم کنار می آیند و می گویند حالا فعلاً با هم بر سر سفره بنشینیم و شکمها را سیر کنیم . اختلاف باشد برای بعد . گمان می کنم این حالت را شما در آن اجتماعات ، در آن ملّتها ، در آن جامعه ها و در گروه های مشابه آن جامعه ها بتوانید ببینید ، مشاهده کنید و حتی گاهی لمس کنید .
مردمی که دارای احساسات مقدس و شبه مقدس وابسته به یک مبداء فکری و عقیدتی هستند و این احساسات گرم همچون موتوری نیرومند در آنها تحرک ایجاد می کند ، فداکاری ایجاد می کند و گاهی گذشتها و ایثارهای اعجاب انگیز به وجود می آورد ، این مردم با این احساسات پاک ، لطیف و گرمشان ، آسانتر ممکن است بازیچه زنگیان تیغ به دست قرار بگیرند . این یک مشکل ، یک معما ، یک مسئله است.
انسان وقتی می خواهد درباره نقش ایمان در زندگی ، نقش ایمان به یک مسلک و مذهب در ایجاد سعادت راستین برای جامعه ها و فردها بیاندیشد ، جا دارد به این مشکل هم بیاندیشد .
گهگاهی من دیده ام که رفقا ، حتی در جمع خودمان ، می نشینند و از نقطه ضعف گروه های دوستانمان یاد می کنند و رنج می برند . اما چرا این رفقا گاهی چنین آتش مزاج بر سر مسائلی به جان هم افتند!؟ می خواهم اعتراف کنم که این آسیب پذیری تا حدودی نتیجه همان نقاط قوّتی است که ما برای ایمان به مذهب بر شمردیم . به قول معروف « آفت طاووس آمد پرِّ او » . طاووس زیبای ایمان ، چنین آفتی را هم به همراه دارد . باید چاره ای برای پیشگیری از این آسیب و آفت بیاندیشیم .
در جامعه های مسلکی می بینید به همان اندازه که مسلک عامل پیوند و ارتباط محکم میان افراد می شود و هر وقت چنین پیوند نیرومند مسلکی در آن جامعه به وجود آید جامعه را به صورت یک موجود زنده شادابِ پر نیرویِ پر تحرکِ سعادت آفرین و سعادتمند در می آورد ، به همان اندازه اگر دشمنی رخنه کرد و این احساسات را به شکلی در راه صف بندی های عقیدتی داخلی استخدام کرد ، آن ایمان تحرک زا به صورت عامل درگیری های شدیدِ تندِ خانمان بر باد ده در می آید . شدیدترین جنگهای تاریخ میان چه کسانی روی داده است ؟ شدید ترین برخوردهای تاریخ میان چه کسانی روی داده است ؟ آنجا که پیروان یک آئین با پیروان آئین دیگر در آویخته اند .
الآن در کشورهای دنیای سوم و به خصوص در کشورهای اسلامی ، از چه عاملی بیش از هر عامل دیگر به عنوان وسیله تفرقه و جدائی و سرگرم کردن و مشغول کردن گروه ها به نبرد با یکدیگر استفاده می شود ؟ از عامل مذهب !
انسان مسلکی و مذهبی دارای احساسات و عاطفه ای گرم نسبت به مذهب و مسلک خود است . این خصلت و گرمای عاطفه ، که یک نیرو و انرژی است ، وقتی در خدمت رهبری راستین قرار بگیرد شکوفا ، اثر دار ، و سعادت آفرین می شود و آباد کننده دنیا و آخرت است . همین انرژی اگر به چنگ دشمن بیافتد عامل تخریب است . درست مثل نیروی اتم است که باید دید در دست کیست و در چه جهتی به کار می رود .
کتاب ولایت ، رهبری ، روحانیت ؛ ص 117
ما مکرر گفته ایم که بشر به ایمان احتیاج دارد ؛ ایمان به یک مسلک ، ایمان به یک مذهب ، ایمان به یک آئین ، ایمان به یک سیستم حقیقی که زیر بنای نظامی عملی برای زندگی فردی و اجتماعی اش باشد . این را مکرر توضیح داده ایم و همه نیز آن را لمس کرده ایم که زندگی بشر بدون چنین ایمانی آن درخشندگی ، آن شادابی و آن شکوفایی همراه با انسانیت را ندارد . اگر این مسلک و این آئین ، مسلکی باشد که انسان را به خدا و راه خدا بپیوندد ، بسی نورانی تر ، بسی تعهد آور تر ، بسی تکلیف روشن کن تر ، بسی راهنما تر ، بسی دلپسند تر ، و دلپذیر تر خواهد بود .
امشب می خواهم به مشکلی اشاره کنم که جامعه های مسلکی با آن مشکل بیشتر رو به رو هستند تا مردم بی مسلک .
آن مشکل این است که جامعه های مسلکی ، تا این لحظه که با شما دوستان صحبت می کنم ( 1353/10/7) ، در تاریخ بشریتِ گذشته و معاصر ، دارای احساسات گرمی بوده و هستند که وابسته به مذهب یا مسلکی که بدان عقیده دارند ، گاهگاه می تواند همچون افساری خطرناک در دست زنگیان تیغ به دست قرار گیرد ، آنها که آگاهی ها و روشنفکریهایی کسب کرده اند و این آگاهی ها و روشنفکری ها را با کمال نیرنگ در جهت ایجاد تفرقه و پراکندگی در صف مؤمنان به کار می برند . این مشکل وجود دارد .
جامعه های بی تفاوت لا ابالیِ غیر وابسته به مذهب و مسلک کمتر دچار این گرفتاری هستند و ایجاد این گونه تفرقه ها اصلاً در میان آنها راه ندارد ؛ برای اینکه آنها اصلاً مردمانی هستند نشسته بر سر سفره خاصی که منافع آنی آنها را در برابرشان می گسترد و اصلاً به همین دلیل دور هم جمع شده اند . اگر سفره جلویشان باشد ، می آیند و می نشینند ؛ اگر سفره ای نباشد ، خود به خود دور هم جمع نمی شوند . آنها چنین احساسات مقدس و نیمه مقدسی ندارند تا بتوانند به دست دشمنان زیرک مکار در مواقع لازم به بازی گرفته شود و تحریف شود .
آن جامعه ها ، جامعه های عقلای بی احساس است . عقلای بی احساس کمتر با هم دعوا می کنند . جامعه های لیبرالیسم زده اروپای غربی در زمان ما تقریباً از نظر نظام اجتماعی این طورند . آنها از نظر نظام اجتماعی بی مذهب و بی مسلک هستند . آنچه هم در آنجا به عنوان مسلک گفته می شود ، چیزی نیست که دنبالش گرما و احساس به وجود بیاورد .
مسأله دموکراسی و آزادیهای فردی یک حالت نیمه مذهبی پیدا کرده بود و احساساتی را بر می انگیخت ، اما دوران گرما زایی آن هم طولی نکشید . الآن سر سفره یزید بن معاویه راحت جمع می شوند . الآن هر طوری که مصلحت و آب و نان و زندگی و لذات عادی ایجاب بکند به راحتی می توان آنها را به این سو و آن سو کشید . آنها احساسات آنچنانی ندارند . احساسات انها زمانی خیلی تحریک می شود که بنزین ماشین ها کم شود . آن وقت غوغا به پا می شود . آن احساسات مقدسی که در جهت نظام اجتماعی باشد در آنها نیست . غالباً دین به صورت یک دین کلیسایی ، با احساساتی کم و بیش گرم ، برای اقلیّتی وجود دارد . مرام و مسلک برای بعضی از گروه ها وجود دارد اما نظام اجتماعی چنین نظامی نیست . یعنی مردم در یک چهار دیواری و در مرزی به هم پیوسته اند و اشتراک منافعی حس می کنند و نظام و حکومتی بر این اساس دارند اما هیچ کدام از اینها ارتباطی با آن مسائل احساسی ندارد .
ادامه دارد ...
منتخب از کتاب ولایت ، رهبری ، روحانیت ؛ ص 115